بی خوابی دیشب اَمانم را بریده ، گرسنگی هم .خانومی که کنارم نشسته گهگاهی سرش را از کتاب قرآن بلند می کند،چشمانش را می چرخاند سمت صفحه گوشیم که ببیند چه تایپ می کنم. دکمه ی آستین لباس مشکیم کنده شده و لبه های آستین همین طور برای خودشان ول و وول این طرف و آن طرف می روند.

کسی می گوید: بفرمایید شام ! با وحشت نگاهش می کنم .شام رفتن نرگس؟ 

بوی حلوا توی ذوق می زند . خاله خانوم با اینکه نایی در بدن ندارد برای هزارمین بار فریاد میزند : نرگس . خب . نرگس چی؟ احمقانه منتظر جمله بعدش هستم.بوی گلاب به انتهایی ترین پرز های بویایی ام چسبیده و از سرم بیرون نمی رود.گره روسریم را شل تر می کنم اما . هوا خفه است .

نیاز مبرمی به غش کردن دارم . به این که دوز بالایی از مورفین به خودم تزریق کنم و ساعت ها بخوابم .چشم راستم هی می پرد. معده ام می سوزد.

گفته بودم از گوشی اندروید متنفرم؟ از گالری و باکس پیام ها متنفرم؟ . بیشتر از این که متنفر باشم ترسیده ام! عکسی ببینم،پیامی را بخوانم.

رفت و آمد ها زیاد شده . سبد گل های روی میز هم. مهمان های مزاحم همه اکسیژن های توی خانه را بلعیده اند و هی با فین و فین شان روی اعصابم راه می روند. هندزفیری وا مانده ام را گم کرده ام . حالا علاوه بر آدم های توی خانه در و دیوار خانه هم صدا می زنند: نرگس . هندزفیری وامانده ام را می خواهم . 

چهارُم : نرگسی که نیست!

دوُم: نارنجی خوشرَنگ !

یکُم : حالا حالا ها نمی شود !

های ,ام ,کنم ,خانه ,نرگس ,ها ,می کنم ,می روند ,های توی ,را می ,ام را

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کلینیک پوست و مو با محبت، عشق آغاز می شود. کلید بهشت my disturbed mind تحریم ذهن خلاق نیوهیومن یا انسان جدید از گوشه گوشه دنیا بنیاد علمی بین الملل فرزام بیومیو :: بیوگرافی هنرمندان